"اوه بله ، من خوبم."
"پس نگران نباش ، من مرد تو هستم ، الاغش را میخکوب می کنم!"
باس به آرامی از روی صندلی بلند شد. به سمت در حرکت کرد ، سپس برگشت.
"بارتون شما را توصیه کرد."
"پس شما بروید! عصر بخیر ، آقای باس. "
در بسته شد و او دیگر رفت. خوب بارتون پیر.
عکس او را از کیف پولم بیرون آوردم و آنجا نشستم و به آن نگاه کردم.
تو عوضی فکر کردم عوضی
بلند شدم و در را قفل کردم و سپس تلفن را از قلاب برداشتم. پشت میزم نشستم و به عکس نگاه کردم.
تو عوضی ، من فکر کردم ، من الاغ تو را میخکوب می کنم! در مقابل دیوار! رحمتی برای شما نیست! من شما را در عمل می گیرم! من شما را در آن گیر می آورم! ، عوضی ، ! "
شروع به تنفس شدید کردم. باز کردم سپس زمین لرزه رخ داد. عکس را انداختم و زیر میز قرار گرفتم. این یکی خوب بود. حدود 6. احساس کردم که دو دقیقه طول کشید. سپس متوقف شد. از زیر میز بیرون آمدم ، هنوز فشرده نشده ام. دوباره عکس را پیدا کردم ، آن را دوباره در کیف پولم گذاشتم ، زیپ کردم. رابطه جنسی یک دام بود ، یک دام بود. مخصوص حیوانات بود. من خیلی دلم برای این نوع چرندات بود. تلفن را دوباره روی قلاب گذاشتم ، در را باز کردم ، بیرون آمدم ، قفلش کردم و به سمت آسانسور پایین رفتم. کار داشتم من بهترین دیک در لس آنجلس و هالیوود بودم. دکمه را زدم و منتظر آمدن آسانسور لعنتی شدم.
کمی نوجوان برای نوشتن یک پیرمرد 73 ساله؟ شاید. اما آنچه بوکوفسکی در این کتاب قرار دارد تفاوت چندانی با آنچه در گذشته داشته است ندارد - ترسیم تصویری غیر قابل عذرخواهی از مردم در حال حاضر (اغلب در بدترین حالت) ، زندگی پوچ و بیهوده آنها در دید کامل با واقع گرایی صادقانه و معمولاً شوخ طبعی عالی. بوکوفسکی به کارآگاه بی اثر و خودیی می خندد زیرا او واقعاً سزاوار خندیدن است. و با این حال بلان مجاز است با کمی نجابت ادامه دهد ، زیرا اگر چیزی وجود دارد که همه ما می توانیم بیشتر از آن استفاده کنیم ، احتمالاً همین است.
پالپ کتابی است که علاقه مندان به نوشتن داستان علمی تخیلی و کارآگاهی را به فکر فرو می برد که چه اتفاقی می توانست داشته باشد ، اگر بوکوفسکی تصمیم به تولید بیشتر در آن رگه ها (طنز یا غیر از این) گرفته باشد. هنوز هم ، همانطور که توسط دو داستان قبلی جمع آوری نشده در بخشهای اخیر از یک دفترچه آغشته به شراب مشهود است - "دیگری" و "راهی که اتفاق افتاده است" - بوکوفسکی هرگز از نظر سبک و مضمون به اندازه منتقدانش دو بعدی نبود. ما ایمان داریم پالپ دقیقاً اولین سفر او به قلمرو چشم خصوصی و ماورا الطبیعه نیست ، بنابراین جای تعجب نیست که چگونه این عناصر به ظاهر خارجی به آسانی در داستان استانداردتر او از میله ها ، پهن ها و نزاع ها جذب می شوند.
اولین رمان های بوکوفسکی ، اداره پست و فاکتوروم ، باعث تثبیت اعتبار وی به عنوان یک نویسنده در خیابان ها شد ، زندگی او منعکس کننده زندگی دگرگون و سخت دل او ، هنری چیناسکی بود. تلاش های بعدی مانند ن و هام بر روی چاودار به این پیشرفت ادبی ادامه داد ، در حالی که در عین حال صداقت زندگینامه ای را که به طور فزاینده ای م effectiveثر بود ، پرورش داد. با پالپ ، این تصور به ما می رسد که بوکوفسکی می تواند برای همیشه درباره هر چیزی به نوشتن ادامه دهد ، اگر لیدی مرگ سرانجام صلاح نمی دید که او و تایپش را برای همیشه از این دنیا دفع کند.
نقد کتاب ظلمت در نیمروز | بخش چهارم
، ,بوکوفسکی ,ها ,یک ,تو ,عوضی ,، من ,و به ,کردم ، ,شما را ,را در
درباره این سایت