نقد کتاب



روباشوف پس از قطع پا به دلیل زخم های جنگ ، ایوانف را متقاعد کرد که خودکشی نکند. ایوانف می گوید اگر بتواند روباشف را متقاعد کند که به اتهامات خود اعتراف کند ، بدهی خود را بازپرداخت خواهد کرد. با اعتراف ، روباشف می تواند به جای اعدام ، مجازات خود را به 5 یا 10 سال در اردوگاه کار کاهش دهد. او به سادگی باید همکاری کند. اتهامات به سختی مورد بحث قرار می گیرند ، زیرا هر دو مرد می فهمند که آنها مربوط نیستند. روباشوف می گوید که او "خسته" است و "دیگر نمی خواهد این نوع بازی ها را انجام دهد." ایوانف او را دوباره به سلول خود می فرستد و از او می خواهد در مورد آن فکر کند. ایوانف بیان می کند که روباشوف شاید بتواند آرمان شهر سوسیالیستی را که برای خلق آن بسیار زحمت کشیده اند ببیند و به روباشوف دو هفته فرصت می دهد تا مسائل را بررسی کند.

دادرسی دوم
بخش بعدی کتاب با ورود به دفتر خاطرات روباشوف آغاز می شود. او تلاش می کند تا جایگاه خود و دیگر بلشویک های قدیمی را در تفسیر مارکسیستی از تاریخ پیدا کند.

ایوانف و یک بازپرس ارشد ، گلتکین ، درباره سرنوشت روباشوف بحث می کنند. گلتکین اصرار دارد که از روشهای خشن و بدنی برای از بین بردن روحیه زندانی و اقرار به اعتراف در زندان استفاده کند ، در حالی که ایوانف اصرار دارد که روباشوف پس از فهمیدن اینکه تنها کاری "منطقی" است که باید انجام دهد ، اعتراف خواهد کرد. گلتکین به یاد می آورد که در طی جمع آوری دهقانان ، تا زمانی که شکنجه نشوند (و کشته نشوند) نمی توان آنها را مجبور به تسلیم محصولات جداگانه خود کرد. از آنجایی که این امر به هدف نهایی یک مدینه فاضله سوسیالیستی کمک کرد ، انجام این کار هم منطقی و هم فضیلت بود. ایوانف منزجر است اما نمی تواند استدلال گلتکین را رد کند. ایوانف معتقد است که برای رسیدن به هدف اقدامات سختی انجام می دهد ، اما از رنجی که ایجاد می کند نگران است. گلتکین می گوید پیرمرد نباید به مدینه فاضله آینده اعتقاد داشته باشد. او ایوانف را به عنوان یک زن بدبین توصیف می کند و ادعا می کند ایده آلیست است.

گفتگوی آنها مضمون قدرت گرفتن نسل جدید بر نسل گذشته را ادامه می دهد: ایوانف فردی روشنفکر ، کنایه آمیز و در انتها انسانی نشان داده می شود ، در حالی که گلتکین پیچیده ، صریح و بدون توجه به رنج دیگران است. گلتکین که یک کهنه سرباز جنگ داخلی است ، تجربه خود در تحمل شکنجه را دارد ، اما هنوز طرفدار استفاده از آن است. ایوانف با استدلال های مرد جوان قانع نشده است. روباشف در انفرادی ادامه می دهد.

به روباشف خبر می رسد که یک زندانی در شرف اعدام است. مرد محکوم شده مایکل بوگروف ، یک بار فرمانده برجسته نیروی دریایی انقلابی است که با روباشوف دوستی شخصی داشت. در حالی که بوگروف گریه و فریاد را در می آورد ، همه زندانیان ، طبق سنت خود ، در امتداد دیوارها طبل می زنند تا برادری خود را نشان دهند. بوگروف هنگام عبور از سلول روباشف ، ناامیدانه نام او را صدا می زند. روباشف ، تماشای عبور وی از سوراخ جاسوسی در را مشاهده کرده و از چهره رقت انگیز بوگروف شوکه شده است.
مدتی بعد ایوانف به ملاقات روباشوف در سلول خود می رود. او به روباشوف گفت که تمام جنبه های اعدام بوگروف توسط گلتکین تنظیم شده بود تا عزم روباشوف را تضعیف کند ، اما او (ایوانف) می داند که نتیجه عکس خواهد داشت. ایوانف به روباشف می گوید که می داند روباشف اعتراف خواهد کرد تنها در صورتی که در برابر تمایل فزاینده احساسات پذیری مقاومت کند و در عوض منطقی باقی بماند ، "[f] یا وقتی همه چیز را به نتیجه رسانده اید - و فقط در این صورت ، کاپیتولاسیون خواهید کرد". این دو نفر در مورد ت و اخلاق بحث دارند. پس از آن ایوانف در دفتر کار خود از گلتکین بازدید می کند و با توهین به او می گوید که توانسته است خسارتی را که طرح گلتکین به آن وارد کرده بود جبران کند.

سومین شنوایی و داستان دستوری
روباشف همچنان در دفتر خاطرات خود می نویسد ، دیدگاه های او بسیار مطابق با نظرات ایوانف است. او به شماره 402 گفت که قصد کاپیتولاسیون را دارد و وقتی شماره 402 او را سرزنش می کند درمورد ناموس افتادند و با همدیگر قطع می شوند. روباشف نامه ای را به مقامات ایالتی امضا می کند که در آن متعهد شده است "کاملاً از برخورد مخالفت [من] دست بکشد و اشتباهات [من] را علناً تقبیح کند".

گلتکین با استفاده از فشارهای جسمی مانند کمبود خواب و واداشتن روباشوف برای ساعت ها زیر یک چراغ پر زرق و برق ، استیضاح روباشوف را بر عهده گرفت و او را از پا درآورد. بعداً ، وقتی گلتکین به گذشته به ایوانف اشاره می کند ، روباشف در این باره تحقیق می کند و گلتکین به او خبر می دهد که ایوانف اعدام شده است. روباشوف متوجه می شود که اخبار مربوط به سرنوشت ایوانف تأثیر معناداری بر وی نگذاشته است ، زیرا او به وضوح به حالتی رسیده است که از هرگونه احساسات عمیق جلوگیری می کند. روباشوف سرانجام تسلیم می شود.

روباشف در حالی که به اتهامات دروغین اعتراف می کند ، به چندین بار خیانت در گذشته به عوامل فکر می کند: ریچارد ، جوان آلمانی ؛ لووی کوچک در بلژیک ؛ و اورلووا ، معشوقه منشی اش. او تشخیص می دهد که با او همان بی رحمی رفتار می شود. تعهد او به پیروی از منطق خود تا نتیجه نهایی - و تعهد طولانی مدت خود به حزب - باعث می شود که او به طور کامل و علنی اعتراف کند.


هر یک امیدوار است که ، هر چقدر اقدامات او برای معاصرانشان ناپسند به نظر برسد ، تاریخ سرانجام آنها را برکنار خواهد کرد. این ایمانی است که سو as استفاده از رژیم را قابل تحمل می کند ، زیرا مردان رنج چند هزار یا چند میلیون نفر را در برابر خوشبختی نسل های آینده می دانند. آنها معتقدند که دستیابی به مدینه فاضله سوسیالیستی ، که به اعتقاد آنها ممکن است ، باعث بخشش درد و رنج تحمیل شده خواهد شد.

روباشف در مورد زندگی خود مراقبه می کند: از زمان نوجوانی به عضویت حزب درآمد ، روباشف سربازانی را در این حوزه منصوب کرد ، به دلیل "بی باکی" یک لوح افتخار کسب کرد ، بارها داوطلبانه برای انجام مأموریت های خطرناک ، تحمل شکنجه ، خیانت به دیگر کمونیست هایی که از خط حزب خارج شدند ، و ثابت کرد که او به تها و اهدافش وفادار است. اخیراً او دچار تردید شده است. علی رغم 20 سال قدرت ، که در آن دولت باعث مرگ عمدی و اعدام های میلیونی شد ، به نظر نمی رسد که این حزب به تحقق هدف مدینه فاضله سوسیالیستی نزدیکتر باشد. به نظر می رسد که این چشم انداز رو به عقب است. روباشوف در مضیقه است ، بین یک عمر ارادت به حزب از یک سو و وجدان او و شواهد فزاینده تجربه خود از طرف دیگر.

از این مرحله ، روایت بین زندگی فعلی او به عنوان زندانی ی و زندگی گذشته اش به عنوان یکی از نخبگان حزب جابجا می شود. وی اولین سفر خود به برلین را در حدود سال 1933 ، پس از قدرت گرفتن هیتلر به یاد می آورد. روباشوف قصد داشت کمونیست های آلمان را پاکسازی و سازماندهی مجدد کند. وی با ریچارد ، رهبر جوان کمونیست آلمان ، ملاقات کرد که مطالبی را برخلاف خط حزب توزیع کرده بود. در موزه ای ، زیر تصویر Pieta ، روباشف به ریچارد توضیح می دهد که او نظم حزب را نقض کرده ، "از نظر عینی مضر" شده و باید از حزب اخراج شود. مرد گشتاپو در حالی که دوست دخترش روی بازویش است ، در پس زمینه معلق می شود. خیلی دیر ، ریچارد متوجه می شود که روباشوف به او در برابر پلیس مخفی خیانت کرده است. او از روباشوف التماس می کند که "او را به سمت گرگها نیندازد" ، اما روباشوف او را سریع ترک می کند. با سوار شدن به تاکسی ، متوجه می شود که راننده تاکسی نیز کمونیست است. راننده تاکسی ، که تلویحاً کمونیست است ، پیشنهاد می دهد کرایه رایگان به او بدهد ، اما روباشوف کرایه را پرداخت می کند. هنگامی که با قطار سفر می کند ، خواب می بیند که ریچارد و راننده تاکسی کابین سعی دارند او را با قطار بدرقه کنند.

این صحنه مضامین اصلی دوم و سوم تاریکی را در ظهر معرفی می کند. مورد دوم که پییتا و دیگر تصاویر مسیحی به طور مکرر پیشنهاد می کنند ، تقابل بین وحشیگری و مدرنیته کمونیسم از یک سو و لطافت ، سادگی و سنت مسیحیت است. اگرچه تلر بازگشت به ایمان مسیحی را پیشنهاد نمی کند ، اما او اشاره دارد که کمونیسم از این دو گزینه بدتر است.

موضوع سوم تقابل اعتماد اعتماد کمونیست های درجه دار و بی رحمانه نخبگان حزب است. این رده ها مانند روباشف به مردانی اعتماد و تحسین می کنند ، اما نخبگان خیال می کنند و با اندیشه اندکی از آنها استفاده می کنند. همانطور که روباشف با غیراخلاقی بودن اقدامات خود به عنوان رئیس حزب روبرو می شود ، دندان آبسه ای او را آزار می دهد و گاهی او را به بی تحرکی می کشاند.

روباشف یادآوری می کند که خیلی زود توسط گشتاپو دستگیر و به مدت دو سال زندانی شده است. اگرچه بارها و بارها شکنجه شده ، اما هرگز خراب نمی شود. پس از اینکه نازی ها سرانجام او را آزاد کردند ، برای استقبال یک قهرمان به کشورش برمی گردد. افزایش قدرت شماره یک باعث ناراحتی او می شود اما در مقابل او عمل نمی کند. او درخواست تعیین تکلیف خارجی می کند. شماره یک مشکوک است اما درخواست را قبول می کند. روباشف برای اجرای نظم حزب در میان کارگران اسکله به بلژیک فرستاده می شود. پس از حمله ایتالیا به اتیوپی در سال 1935 ، اتحادیه ملل و حزب ایتالیا را محکوم کردند و تحریم های بین المللی را برای منابع استراتژیک ، به ویژه نفت ، مورد نیاز ایتالیایی ها اعمال کردند. کارگران اسکله بلژیک مصمم هستند که اجازه ندهند هیچ محموله ای برای ایتالیا از بندر آنها عبور کند. از آنجا که دولت وی قصد دارد مخفیانه نفت و منابع دیگر را برای ایتالیایی ها تأمین کند ، روباشف باید کارگران اسکله را متقاعد کند که ، با وجود ت رسمی ، به عنوان کمونیست ها باید مواد را تخلیه و برای ایتالیایی ها بفرستند.
رهبر سلول آنها ، یک مهاجر کمونیست آلمانی ملقب به Little Loewy ، داستان زندگی خود را به روباشوف می گوید. او یک کمونیست است که برای حزب فداکاری زیادی کرده است ، اما هنوز کاملاً فداکار است. وقتی همه کارگران دور هم جمع شدند ، روباشوف شرایط را توضیح می دهد. آنها با انزجار واکنش نشان می دهند و دستورالعمل های او را رد می کنند. چند روز بعد ، انتشارات حزب کل سلول را به نام محکوم کردند ، و عملاً دستگیری توسط مقامات بلژیکی ، که سعی در سرکوب کمونیسم داشتند ، تضمین می کنند. لووی کوچک خودش را حلق آویز می کند. روباشوف سپس تکلیف جدیدی را آغاز می کند.
در رمان ، پس از حدود یک هفته زندان ، او را برای اولین معاینه یا دادرسی که توسط ایوانف ، دوست قدیمی انجام شده است ، می آورند. وی همچنین از کهنه سربازان جنگ داخلی است ، او یک بلشویک پیر است که نظر روباشوف را درباره انقلاب مشترک دارد.


پس از اینکه هاردی در ماه مه 1940 ترجمه خود را به لندن از طریق پست پست کرد ، به لندن گریخت. در همین حال ، تلر به لژیون خارجی فرانسه پیوست ، آن را در شمال آفریقا خلوت کرد و راهی پرتغال شد. تلر که منتظر عبور از لیسبون به انگلیس بود ، گزارش نادرستی را شنید که کشتی را که هاردی را به انگلستان می برد ، اژدر کرده و همه افراد را گم کرده اند (به همراه تنها نسخه خطی او). او اقدام به خودکشی کرد. (او در مورد این حادثه در Scum of the Earth (1941) ، خاطرات خود از آن دوره نوشت). تلر سرانجام وارد لندن شد و کتاب در اوایل سال 1941 در آنجا منتشر شد.

تنظیمات
تاریکی در ظهر تمثیلی است که در هنگام تصفیه های 1938 در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی اتحادیه جماهیر شوروی (نامگذاری نشده است) در حالی که استالین با حذف رقبای بالقوه در حزب کمونیست: ارتش و همچنین متخصصان ، دیکتاتوری خود را تحکیم کرد. هیچ یک از اینها به صراحت در کتاب مشخص نشده است. بیشتر رمان در یک زندان بی نام و در خاطرات شخصیت اصلی ، روباشف اتفاق می افتد.

تلر از تجربه زندانی شدن توسط مقامات فرانسیسکو فرانکو در طول جنگ داخلی اسپانیا استفاده کرد ، که در خاطرات خود ، گفتگو با مرگ شرح داد. وی را در سلول انفرادی نگه داشتند و انتظار داشتند اعدام شود. به او اجازه داده شده بود که در جمع زندانیان دیگر در حیاط قدم بزند. اگرچه او مورد ضرب و شتم قرار نگرفت ، اما او معتقد بود که زندانیان دیگر نیز اینگونه هستند.

شخصیت ها
شخصیت اصلی این فیلم نیکولای سلمانوویچ روباشف است ، مردی حدوداً پنجاه ساله که شخصیت وی براساس "تعدادی از مردان قربانیان دادگاههای موسوم به مسکو" ساخته شده است ، "چندین نفر" توسط نویسنده شخصاً شناخته شده بودند ". روباشوف یک ایستادگی برای بلشویک های قدیمی به عنوان یک گروه است ، و تلر از او برای بررسی اقدامات آنها در دادگاه های نمایش مسکو در سال 1938 استفاده می کند.

شخصیت های ثانویه شامل برخی از زندانیان دیگر است:

شماره 402 یک افسر ارتش تزار و زندانی کهنه کار است ، همانطور که روباشوف آن را یک احساس افتخارآمیز شخصی می داند.
"ریپ ون وینکل" ، انقلابی قدیمی که روحیه اش را تضعیف کرد و با 20 سال حبس انفرادی و زندان بیشتر به جنون رسید.
are Harelip ، ″ که "سلام خود را می فرستد" به روباشف ، اما اصرار دارد که نام خود را مخفی نگه دارد.
دو شخصیت ثانویه دیگر هرگز ظاهر مستقیم ندارند اما اغلب ذکر می شوند:

شماره یک ، به نمایندگی از جوزف استالین ، دیکتاتور اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی. او در یک عکس به طور گسترده ای به تصویر کشیده شده است ، "چاپ رنگی شناخته شده ای که بالای هر تخت یا بوفه کشور آویزان بود و با چشمان یخ زده خود به مردم خیره می شد.
بلشویک های قدیمی. آنها با یک تصویر در "چشم ذهن او ، یک عکس بزرگ در یک قاب چوبی نشان داده می شوند: نمایندگان اولین کنگره حزب" ، که در آن "کنار یک میز چوبی بلند نشسته اند ، بعضی از آنها با آرنج روی آن قرار گرفته اند ، دیگران با دست روی زانو ، ریش دار و جدی. "
روباشوف دو بازجو دارد:

ایوانف ، رفیقی از جنگ داخلی و دوست قدیمی.
گلتکین ، مرد جوانی است که ویژگی آن نشاسته کردن فرم لباس اوست به طوری که هر زمان که حرکت می کند "شکسته و ناله می کند".
خلاصه نقشه
ساختار
تاریکی در ظهر به چهار قسمت تقسیم می شود: اولین شنوایی ، دومین شنوایی ، سومین شنوایی و داستان دستوری. در ترجمه اصلی انگلیسی ، کلمه تلر که هاردی به عنوان "شنیدن" ترجمه کرده است "Verhör" است. translation در ترجمه 2019 ، بوهم آن را به عنوان "بازجویی" ترجمه کرده است. Michael مایکل اسکامل در مقدمه خود برای ترجمه ترجمه رژیم های شوروی و نازی تا حدودی نرم تر و متمدن تر از آنچه واقعاً بودند به نظر می رسند.

اولین جلسه رسیدگی
خط "هیچ کس نمی تواند بی گناه حکمرانی کند" ، توسط لوئیس آنتوان دو سنت-جوست ، به عنوان سنگ نگاره ظاهر می شود. این اقدام با دستگیری روباشف در نیمه شب توسط دو مرد از پلیس مخفی آغاز می شود (در اتحاد جماهیر شوروی شوروی ، این می تواند NKVD باشد). هنگامی که آنها به دنبال روباشف آمدند ، او را از رویای تکراری بیدار کردند ، تکرار اولین باری که توسط گشتاپو دستگیر شد. یکی از این افراد در سن روباشوف است ، دیگری نسبتاً جوان تر است. پیرمرد رسمی و خوش اخلاق است ، جوان بی رحم است.

روباشوف که زندانی شد ، ابتدا خیالش راحت است که هنگام بازداشتهای جمعی با ترس و وحشت تمام شود. وی انتظار دارد تا زمان تیراندازی در سلول انفرادی نگهداری شود. او با استفاده از کد ضربه زدن با شماره 402 ، مرد در سلول مجاور ارتباط برقرار می کند. برخلاف روباشف ، شماره 402 یک روشنفکر نیست ، بلکه یک افسر ارتش تزاری است که از کمونیست ها متنفر است. روابط آنها از یک یادداشت ترش آغاز می شود زیرا شماره 402 از بدبختی ی روباشوف ابراز خوشحالی می کند. با این حال شماره 402 اصرارهای غیر ی نیز دارد و وقتی او درخواست کرد که روباشوف جزئیاتی درباره آخرین باری که با یک زن خوابیده است به او بدهد ، روباشوف این کار را انجام می دهد شماره 402 به او گرم می شود. این دو با گذشت زمان به هم نزدیکتر می شوند و اطلاعاتی در مورد زندان و زندانیان آن رد و بدل می کنند.
روباشف به بلشویک های قدیمی ، شماره یک و تفسیر مارکسیستی از تاریخ می اندیشد. در طول رمان ، روباشوف ، ایوانف و گلتکین در مورد روندهای تاریخی و چگونگی تأثیر افراد و گروه ها از آنها حدس می زنند.


تاریکی در ظهر (به آلمانی: Sonnenfinsternis) رمانی از رمان نویس انگلیسی متولد مجارستان ، آرتور تلر است که برای اولین بار در سال 1940 منتشر شد. بهترین اثر شناخته شده وی ، داستان روباشف ، یک بلشویک پیر است که به جرم خیانت دستگیر ، زندانی و محاکمه می شود. علیه دولتی که او به ایجاد آن کمک کرد.

این رمان در سال 1939 در جریان آزمایش های استالینیستی بزرگ و پاکسازی و نمایش مسکو اتفاق می افتد. این رمان علی رغم اینکه بر اساس وقایع واقعی ساخته شده است ، نامی از روسیه یا شوروی ندارد و تمایل دارد از اصطلاحات عمومی برای توصیف افراد و سازمانها استفاده کند: به عنوان مثال از دولت شوروی "حزب" نامیده می شود و از آلمان نازی به عنوان "دیکتاتوری". ژوزف استالین توسط "شماره یک" ، یک دیکتاتور تهدیدآمیز ، نمایندگی می شود. این رمان بیانگر سرخوردگی نویسنده از ایدئولوژی بلشویکی اتحاد جماهیر شوروی در آغاز جنگ جهانی دوم است.

در سال 1998 ، کتابخانه مدرن تاریکی را در ظهر شماره هشت در لیست 100 رمان انگلیسی زبان قرن بیستم قرار داد ، حتی اگر تلر آن را به آلمانی نوشت.
زمینه
تلر تاریکی را در ظهر به عنوان قسمت دوم از سه گانه نوشت: جلد اول The Gladiators (1939) بود ، که برای اولین بار به زبان مجاری منتشر شد. این رمانی در مورد براندازی شورش اسپارتا بود. سومین رمان ورود و عزیمت (1943) بود ، درباره پناهنده ای در طول جنگ جهانی دوم. تلر که تا آن زمان در لندن زندگی می کرد ، پس از از دست رفتن نسخه اصلی آلمانی ، آن رمان را به انگلیسی نوشت.

تاریکی ظهر در حالی که تلر در پاریس زندگی می کرد به زبان آلمانی آغاز شد و همانطور که در فصل اول Scum of the Earth (کتاب) توصیف کرد ، که در تابستان 1939 درست در خارج از روستای Belvédère در Alpes-Maritimes در آنجا به پایان رسید در کنار همدم خود دافنه هاردی مجسمه ساز بود که در حالی که با او زندگی می کرد آن را به انگلیسی ترجمه کرد. برای دهه ها تصور می شد که متن آلمانی هنگام فرار تلر و هاردی از پاریس در مه 1940 ، درست قبل از اشغال فرانسه توسط آلمان از بین رفته است. با این حال نسخه ای از آن برای ناشر سوئیسی امیل اوپراخت ارسال شده بود. روپرت هارت دیویس ، سردبیر تلر در جاناتان کیپ در لندن ، نسبت به متن انگلیسی سوg ظن داشت اما وقتی درخواست اوپراخت برای نسخه خود بی پاسخ ماند ، توافق کرد که آن را منتشر کند. هاردی به درخواست هارت دیویس و نتوانست به تلر برسد ، عنوان را از The Vicious Circle به Darkness at Noon تغییر داد. عنوان جدید اشاره به ایوب 5:14 است: "آنها در روز با تاریکی روبرو می شوند و در ظهر مانند شب با یکدیگر غر می زنند" - شرح معضلات اخلاقی قهرمان داستان کتاب و همچنین فرار خود تلر است از نازی ها. در آگوست 2015 ، نسخه اوپراخت توسط یک نامزد دکترای دانشگاه کسل در کتابخانه زوریخ شناسایی شد. نسخه اصلی نسخه آلمانی به عنوان Sonnenfinsternis (خورشید گرفتگی) در ماه مه 20 توسط السینور ورلاگ منتشر شد. ترجمه انگلیسی جدید حرفه ای بر اساس متن تازه پیدا شده در سال 2019 منتشر شده است.

مایکل اسکمل ، زندگینامه نویس تلر در مقدمه خود بر ترجمه سال 2019 می نویسد که ترجمه تازه مطلوب بود زیرا هاردی ، اگرچه ″ بیش از هفت دهه به خوبی به رمان خدمت می کرد ، اما مشکلاتی داشت. ″ او تحت شرایط مجبور شده بود عجله کند ، بدون هیچ فرهنگ لغت یا منابع دیگری برای مشاوره در دسترس باشد ، که عدم آشنایی قابل درک او با ماشین آلات تمامیت خواهی اتحاد جماهیر شوروی و نازی را آشکار کرد . متنی که وی کار کرد نیز کاملاً نهایی نبود . به نظر می رسید که ترجمه تازه و به روز رمان ، ترجیحاً توسط یک مترجم باتجربه و با دانش و تجربه برای روشن کردن اصطلاحات مارکسیسم-لنینیسم و ​​ارائه آن در اصطلاحاتی که هم دقیق باشد و هم مفید باشد ، مفید خواهد بود. برای خواننده انگلیسی زبان منطقی است. Sc فیلیپ بوهم ، Scammell می نویسد ، ″ گزینه ایده آل برای این شغل را ثابت کرد.
تلر در زندگی نامه خود با عنوان "نوشتن نامرئی" (1954) اظهار داشت که او تاریکی را در ظهر در آوریل 1940 به پایان رساند ، پس از ماههای پر دردسر سال 1939 ، که عمدتا ناشی از مشکلات مالی و بعداً شروع جنگ جهانی دوم بود. تلر یادداشت می کند:

اولین مانع این بود که در نیمه راه کتاب ، دوباره پولم تمام شد. برای اتمام آن به شش ماه دیگر احتیاج داشتم و برای تأمین سرمایه لازم مجبور شدم دو ماه - آوریل و مه 1939 - را فدای نوشتن کتاب جنسی دیگری (L'Encyclopédie de la famille) ، سومین و آخرین مورد ، کنم. سپس ، بعد از سه ماه کار ساکت در جنوب فرانسه ، مانع بعدی پیش آمد: در 3 سپتامبر جنگ آغاز شد و در 2 اکتبر توسط پلیس فرانسه دستگیر شدم.

تلر ، شرح آنچه او "وقایع کافکایی" در زندگی خود می خواند ، است. چهار ماه را در اردوگاه کار اجباری در پیرنه گذراند و در ژانویه 1940 آزاد شد ، اما مورد آزار و اذیت مداوم پلیس قرار گرفت. "در طی سه ماه آینده ، در ترس دائمی از اینکه دوباره دستگیر شوم و نسخه خطی تاریکی در ظهر را مصادره کنم ، رمان را در ساعاتی که بین بازجویی ها و جستجوی تخت من ربوده شده بود ، به پایان رساندم".


یک روز به ذهن توماس می رسد که آن کمونیست های قدیمی که تصدیق می کنند بهشتی سوسیالیستی در زمین وجود نخواهد داشت ، اما با اصرار بر اینکه واقعاً چنین احتمالی را باور دارند ، از اقدامات قبلی خود دفاع می کنند ، باید طبق الگوی ادیپ ، که اگرچه از جنایت بی گناه است ، اما وقتی فهمید چه ناخواسته چه بلاهایی را به بار آورده چشم هایش را بیرون آورد. هنگامی که این پایان نامه در ستون نامه های یک رومه رادیکال پراگ منتشر می شود ، توماس مجبور به ترک کار خود می شود و باید در یک شهر استانی به عمل عمومی بپردازد. با این حال ، این طبیعت رژیم های توتالیتر است که هرگز فراموش نمی شوند ، و سرانجام او به طور کلی از دارو بیرون رانده می شود و به جای آن تمیز کردن پنجره را انجام می دهد ، که به نظر او کاملاً همزن است ، نه تنها به دلیل "سبک بودن" ناگهانی زندگی جدیدش ، بلکه زیرا این شغل فرصتهای بی پایان برای جستجوی اینترنت را فراهم می کند.

درا بی قاضی ترین اخلاق گرایان است. وقتی فرانتس به سابینا گفت که یک فیلسوف او را متهم کرده است که در کارش چیزی جز "حدس و گمان غیرقابل تایید" ندارد ، نمی توان تصور کرد که چیزی شبیه همین اتهام می تواند به درا وارد شود. در بحبوحه نظریه پردازی های بسیار جالب ، هیجان انگیزترین قسمت این کتاب مربوط به مرگ ترزا و سگ توماس ، کارنین ، شخصیتی شگفت انگیز است که بیش از سایر همتایان انسانی او ترسیم شده است. مانند JM Coetzee ، نویسنده ای که از چند جهت به او شباهت دارد ، درا همیشه مدافع پرشور حیوانات بوده است ، نه از روی احساسات ساده ، بلکه با اعتقاد به اینکه با رفتار ما با حیوانات استکبار اساسی و نابخشودنی خود را به وضوح نشان می دهیم به عنوان یک گونه
"خیر واقعی انسان ، با تمام خلوص و آزادی ، تنها زمانی می تواند مورد توجه قرار گیرد که گیرنده آن هیچ قدرتی نداشته باشد. آزمایش اخلاقی واقعی بشریت ، آزمایش بنیادی آن (که عمیقاً از دید عمیق فرو رفته است) ، در نگرش آن نسبت به کسانی که رحمشان می کنند ، است: حیوانات. و از این نظر بشریت دچار یک مبهم اساسی شده است ، سکنی بسیار اساسی که بقیه از آن ناشی می شوند. "

این بینش از این دست است که به سبکی غیر قابل تحمل بودن اهمیت می دهد. یک رمان ، حتی یک رمان توسط یک نویسنده جذاب مانند درا ، باید از نظر هنری قضاوت شود ، نه از نظر اخلاقی ، اجتماعی یا ی. در "سبکی غیر قابل تحمل" ت بسیار زیادی برای مصلحت خود وجود دارد. آنچه قابل توجه است ، این است که اثری با ریشه بسیار محکم در زمان خود تاریخ نگذاشته است. جهان و به ویژه آن بخشی از جهان که قبلاً می گفتیم ، با بی دقتی بسیار ، اروپای شرقی ، از سال 1984 تاکنون عمیقاً تغییر کرده است ، اما به نظر می رسد رمان درا اکنون مانند اولین بار انتشار مهم باشد. با این حال ، ارتباط در مقایسه با آن احساس زندگی نمدی که رمان نویسان واقعا بزرگ برقرار می کنند ، هیچ چیز نیست. و سبکی ، در هنر ، اغلب کم لطفی به نظر می رسد.


پس از 20 سال به آنچه که به عنوان یک کلاسیک مدرن شناخته می شود بازگشتم ، تحت تأثیر کمترین خاطره ای قرار گرفتم. همانطور که شروع به بازخوانی "سبکی غیر قابل تحمل وجود" ، رمان عشق و ت میلان درا در چکسلواکی تحت کنترل کمونیست ها بین 1968 و اوایل دهه 1980 کردم ، فهمیدم که ، درست به عنوان آن ، این کتاب مانند ذهن من خارج شده است بالون هوای گرم از لبه های آن جدا می شود. من موفق شدم چند قطعه را بازیابی کنم - زن با کلاه بولر که همه ما به یاد داریم ، مرگ یک سگ خانگی ، یک صندلی توالت در مقایسه با یک زنبق سفید از کف حمام و این واقعیت که نام نیچه ظاهر می شود در خط اول در صفحه اول - اما در مورد شخصیت ها من هیچ چیزی را حفظ نکردم ، حتی نام آنها را.
چرا اینقدر برای من مانده بود؟ آیا این نتیجه از دست دادن حافظه است ، یا در واقع یک بی وزنی اساسی برای کتاب وجود دارد؟ سبکی غیر قابل تحمل بودن وقتی که در سال 1984 به انگلیسی منتشر شد ، موفقیت چشمگیری داشت (پاییز امسال شاهد انتشار یک سالگرد انتشار از فابر خواهیم بود). در اینجا یک رمان با شکوه "پست مدرن" وجود داشت که در آن نویسنده بسیاری از مواردی را که ما از یک اثر داستانی انتظار داریم ، مانند شخصیت های گرد ، از آن دریغ کرد - "بی معنی خواهد بود که نویسنده بخواهد خواننده را متقاعد کند که شخصیت هایش زندگی کرده است »- یک محیط ملموس ، یک نقشه با سرعت بالا ، و در آن بخشهای گسترده ای از گمانه زنی های مستقیم فلسفی و ی وجود دارد ، با این حال به یک کتاب پرفروش در سراسر جهان تبدیل شد ، مورد توجه منتقدان و عموم مردم قرار گرفت.

مانند همه موفقیتهای هنری فوری و بزرگ ، کتاب درا باید مستقیماً با گوش معاصر صحبت کرده باشد. تصور می شد که تا سال 1984 دیدگاه دیستوپی اورول در مورد جهانی که توسط ایدئولوژی های توتالیتر اداره می شود ، بخصوص از منظر کشورهای بلوک شرق پیشگامانه بوده است. جنگ سرد در یکی از داغترین مراحلی بود که تا به امروز رسیده است ، با ریگان در کاخ سفید و آندروپوف در کرملین. با این وجود حتی در آن سالهای تاریک ، کسانی که شنوایی کافی کافی دارند می توانند اولین شکافهای ضعیف یخ را تشخیص دهند همانطور که شروع به تغییر کرد. درا یکی از جدی ترین شنوندگان برای فروپاشی نظم بین المللی بود.

هنگامی که "سبکی غیر قابل تحمل" منتشر شد ، نویسنده آن سالها در فرانسه زندگی می کرد و این کتاب تأثیر روسو و استندال را بیشتر از کافکا یا کپکس نشان می دهد. درا مردی از روشنگری است و نسبت به احساسات منفور نیست ، خاطرنشان کرد ، همانطور که بارها در مقاله های خود و همچنین داستان های خود گفته است ، بسیاری از بدترین بلایایی که بشر متحمل شده است توسط کسانی که در با اشتیاق بیشتر به دستورات قلب.

درا شیفته عمیق و ترسناک کیچ است ، مفهومی که در طول کار خود بارها و بارها به آن باز می گردد. او در "سبکی غیر قابل تحمل" از یکی از شخصیت ها ، سابینا نقاش چک که اکنون در آمریکا زندگی می کند ، می نویسد که توسط یک سناتور آمریکایی که برای اجازه دادن به کودکان خردسال خود به بازی در چمن های آفتاب متوقف می شود ، برای رانندگی رانده می شود. سناتور اعلام کرد ، برای او ، جوانان در حال چرت و پرت ، همان تعریف خوشبختی است که در آن ، ذهن سابینا تصویری از سناتور را در یک جایگاه بررسی در پراگ در رژه روز اول ماه می خنداند.

"سناتور از کجا فهمید منظور بچه ها خوشبختی است؟ آیا او می تواند روح آنها را ببیند؟ اگر لحظه ای که آنها از دید خارج شدند ، سه نفر از آنها نفر چهارم را پریدند و شروع به ضرب و شتم او کردند چه؟

"سناتور فقط یک بحث به نفع خود داشت: احساس او. وقتی قلب صحبت می کند ، ذهن او را مخالفت ناشایست می داند. در قلمرو کیچ ، دیکتاتوری قلب عالی حکمفرماست. "
این گمانه زنی ها درا را به یک فرمول اساسی می رساند: "برادری انسان بر روی زمین فقط با استفاده از کیچ امکان پذیر خواهد بود."

سابینا یکی از گروه های چهارگانه شخصیت های اصلی است که مجموعه پیچیده ای از تغییرات را که آنچه در کتاب عمل می کند را تشکیل می دهد. بقیه Tomas ، یک جراح ماهر هستند که بد رژیم جمهوری چک افتاده و در آخر به عنوان یک پنجره شوی عمل می کنند. همسرش ترزا ، یک خدمتکار که از حوادث خیابانهای پراگ در هنگام حمله روسیه 1968 عکسهای مختلفی می گیرد ، بعداً متوجه شد که وی با تهیه مشخصات عکاسی مخالفان ناخواسته به پلیس مخفی خدمت کرده است. و مدرس فرانتس ، که در یک اعتراض رادیکال شیک علیه خمرهای سرخ شرکت می کند و به دست اشغالگران بانکوک می میرد.
قهرمان کتاب اگر کتابی داشته باشد ، توماس است. مانند همه مردان درا ، او یک شخصیت کمی خزنده است ، مغز تا حد خونریزی در عین حال یک مشت زن و یکدست ، در مراحل بعدی کتاب ، یک زن زن فداکار دیوانه وار - ترزا می فهمد وقتی بوی عجیب زن را تشخیص می دهد به او خیانت می کند هرشب موهایش را در رختخواب بوی کشاله رانهای بسیاری از معشوقه های خود تشخیص داده است.


ارتش پس از ارتش علیه جگون ، cos ، چریک های دوبار متولد مشاور و قلعه Canudos آنها پرتاب می شود. هر کدام با یک فاجعه مواجه می شوند. کل کشور به وحشت افتاده و دولت ملی ریو در بحرانی که آن را سقوط خواهد داد. در بافت متراکم رمان ، تعداد زیادی شخصیت کاملاً کشیده در گردباد یک طوفان تاریخی گرفتار می شوند که کمتر مانند یک فرایند قابل درک انسانی حرکت می کند تا مانند یک دسته از مورچه های آتش گوشتخوار سرتائو. جنگ پایان جهان بدون یک چهارم انجام می شود. زندگی ها ، عشق ها و جاه طلبی ها کنار گذاشته می شوند. برزیل ، از نظر ی خود را منحصر به فرد می داند و بیش از هر چیز امیدوار است که از چرخه حکومت جنسی و کودلیسم جلوگیری کند ، زیرا به نظر می رسد توسعه دولت های اسپانیایی زبان که این قاره را با آنها شکل می دهد ، از بین برود ، در الگوهای حکومتی حبس شده است که تا امروز از آن باقی مانده است . با گذشت یک قرن دیگر ، آینده درخشان او رویایی دور باقی خواهد ماند.

کارهای آقای وارگاس یوسا از چنان وسعتی برخوردار است ، برخورد وی با س bigالات بزرگ آنقدر با اعتماد به نفس و از نظر ذهنی هیجان انگیز است که فرد در تقصیر از او تردید می کند. این رمان طولانی است و ممکن است کوتاه تر باشد ، همانطور که در مورد بسیاری از کتاب های بلند پروازانه صادق است. انتخاب او از صحنه های کوتاه کلاسیک کوتاه ، چند سوسو زدن پس از پایان انفجاری عالی ، ممکن است بیشتر مورد توجه قرار گیرد. اما این موارد کوچک است. ترجمه توسط هلن آر. لین سریع خوانده می شود و به نظر می رسد عارضه ناجور است.

خواندن کتابی مانند این کتاب دشوار است ، بدون اینکه مجبور شویم برخی از اصول را که برای راهنمایی ما در لابیرنت های آنها مفید بوده است ، دوباره مورد بررسی قرار دهیم ، مانند سیستم های افسانه ای که عقاید و تاریخ ما از آن تشکیل شده است ، رفتار می شود. مارکس با عقل سلیم خود به ما گفت: "آگاهی واقعیت را شرطی نمی کند" "" و نه واقعیت ، آگاهی را شرط می بخشد. "غیرقابل انکار است ، و با این وجود دنیای امروز ما آنقدر پر از پالمپست های پیچیده است که سایه ای از آن مرز بین این دو می افتد که بیش از 100 سال پیش برای او کاملاً واضح بود.

قرن گذشته سده ای بوده است که در آن بسیاری از صورتحساب های تاریخ مقرر برای پرداخت ارائه شده است. در طی حدود هشت دهه گذشته این سرنوشت ما بوده است که شاهد تصویب انواع سیستم های اسطوره ای و ایدئولوژیک باشیم. بیشتر آنچه گمانه زنی های عاشقانه در قرن نوزدهم بود ، به تاریخ ی - و نظامی - قرن 20 تبدیل شده است. بیشتر اوقات از آنچه می خواستیم ، ما را مجبور کرده اند که فرمول بندی مجدد حکمت باستانی سانتایانا را به یاد بیاوریم ، که "کسانی که گذشته را به یاد نمی آورند محکوم به تکرار آن می شوند." "استیفن ددالوس ، استیضاح دلهره - تاریخ به عنوان کابوس - تجربه ناگفته میلیون ها نفر از همرزمان نزدیک ما. بلکه وقتی جویس آن را نوشت یک احساس تکان دهنده است ، این یک حقیقت گرایی شده است.

در نزدیکی آسیب شناسی تاریخ ، آقای وارگاس یوسا به عنوان نویسنده ای "جهان سوم" در عصر آشفتگی ، این دما را دارد که منحصر به فرد افسانه های انقلابی را زیر سوال ببرد. به طور ضمنی ، با اختصاص جایگاه انقلاب در بین نمایش های آیینی تاریخ ، عملکرد نجات بخش آن را زیر سال می برد. بنابراین او موضع شک گرایی لیبرال را اتخاذ می کند ، موضعی که نباید آن را با بدبینی اشتباه گرفت. این ، مانند دیدگاه انقلابی ، یک دیدگاه تاریخی سنتی و یک نگاه شرافتمندانه است. دور از حالت ناامیدی ، یک ایمان و امید است ، امید بیشتر از آنچه بسیاری از ما توانایی آن را داریم. مطابق دستور Santayana ، اعلام می کند که توانایی انسان برای تحمل متناسب با بینش تاریخی او است. در عصری که مانند مسافران قطبی ، در معرض خطر قرار می گیریم و در اثر خوابی که نه تنها هیولاها بلکه پرتگاه را در بر می گیرد ، از طریق یک منطقه خطرناک حرکت می کنیم ، وضوح دید و ایمان به دلیل دلخواه در احضار شگفت انگیز آقای وارگاس یوسا از گذشته ممکن است نمایانگر ما باشد مطمئن ترین امید بیداری.


در اولین معاینه ، دکترین او ارتجاعی و فوق ارتدوکس به نظر می رسد ، کاتولیک تر از پاپ است ، یا حداقل محافظه کارانه تر از حتی سلسله مراتب روشنگری نشده جمهوری تازه برزیل است.

به عنوان فقیرترین فقیر سرتائو - اخراجی ها ، راهن آدمکش و بیمار ، تغییر شکل داده ، بردگان شورشی فراری - به تعداد فزاینده ای تحت تأثیر نیروی معنوی شدید او سقوط می کنند ، او پیام نجات هزاره خود را تبلیغ می کند. وی به دهقانان و راهن ، کانگاسیروهای سرتائو ، گفت که این جمهوری وسیله آزادی نیست بلکه کراهتی است که از اتحادیه فراماسونری و پروتستانتیسم حاصل شده است. نوآوری های آن - ازدواج مدنی ، جدایی کلیسا و دولت ، سیستم متریک - معیارهای پیشرفت نیستند بلکه ابزارهای شیطانی دجال ، قوای بزرگ است. یک سرشماری ملی پیشنهادی ، با س questionsالات مربوط به نژاد و مذهب ، تلاشی برای پیشرفت دانش نیست بلکه یک طرح شیطانی است که سیاه پوستان برزیل از طریق آن شکار می شوند و دوباره به بردگی می کشند ، کاتولیک های خوب او را به قتل می رسانند.

در ابتدا چند مبلغ خدمتگزار به سرتائو منبرهای مشاور را مجاز می دانند ، اما خیلی زود کلیسا او را محکوم می کند ، و تنها یک کشیش ناموفق و کلیسای عجیب و غریب به عنوان برای گروه پر تعداد او فعالیت می کند. شاگردان مشاور ، برخلاف دولت ملی ، که در حال آماده سازی یک لشکرکشی علیه آنها است ، در مزرعه متروک کنودوس Canudos مرمت می کنند.

چرا این محکومیت توسط کلیسای دشمن بسیار مشتاق دولت سکولار محکوم شده است؟ از آنجا که کلیسا خردمند است و حافظه او بی پیر است. او این مرد را می شناسد ، می داند که او نه صلح بلکه یک شمشیر به ارمغان می آورد و شمشیر - که قرن ها توسط مونتانیست های Phrygia ، توسط Anabaptists مونستر ، توسط ارتش Cromwell دست به دست شد - همیشه و بدون استثنا مخالف استقرار آن است او اکنون بخشی است. او می بیند - و در اینجا آقای وارگاس یوسا هزاره را به عنوان اسطوره اصلی خود تاریخ به روشنی روشن می کند - که سربازی که مسیح را از شانه های پادشاه استوارت به سرش می کوبد در همان ارتش سرباز عقل خدمت می کند که بعداً سر شاه بوربون. در واقع ، همانطور که مجبور به دیدن هستیم ، ارتش او در طول زمان حرکت خواهد کرد. فوسیلادهای او رومانوف را در سیبری و اسقف ها را در آنارشیست اسپانیا ، هزاره خوار ، قتل داد.

مانند برزیل در طلوع قرن ، "جنگ پایان جهان" هم جلو و هم عقب به نظر می رسد. نیروهای عمل شده ابدی و اساسی هستند. آقای وارگاس یوسا به ما می گوید ، این تعداد زیادی از ایدئولوژی های رقیب نیست که جهان را درگیر خود می کند. بلکه یکی است ، همیشه یکسان است ، که خود را به نامهای مختلف صدا می کند ، قهرمانش هزار چهره نشان می دهد ، برای همیشه در آرامش پیشوایان ، روسای جمهور ، دبیران کل و روسای جمهور است ، منافع ، کاخ ها و صندلی های آنها را به نام آزادی ، برابری تهدید می کند و زندگی فراوان تر مردم با حمایت از حکومت مسیح ، مسیح ، به دنبال هدفی تغییرناپذیر هستند - آزادی نهایی بشریت از شر ، حل و فصل آخرین مساله مستقیم در جهان ، مسئله رنج. هزار انقلاب به نام آن یک قطعنامه.

از میان شخصیت های زیادی که در این داستان شگفت انگیز و به یاد ماندنی جای خود را می گیرند ، یکی از قوی ترین آنها ، زیرا او در خدمت تقویت استدلال رمان است ، یک اسکاتلندی است که نام گالیله گال را بر خود گرفته است. در حالی که ضد مسیحیان لیبرال خواستار تخریب مشاور هستند ، گال با تبلیغاتی به رومه اصلی لیبرال در شهر ساحلی سالوادور نزدیک می شود و خواستار "تظاهرات عمومی در همبستگی با آرمان گرایان کانودوس" است. "گال یک آنارشیست و یک سوسیالیست است ، انقلابی کهنه کار که در سال 70 با کمونیست های پاریس جنگید. او مانند مقامات کلیسا سریعاً می تواند آنچه را که ژاکوبن های خودساخته ریو و سالوادور نمی توانند - آموزه انقلابی نهفته در تعالیم مشاور - را تشخیص دهد.
یک پوزیتیویست منطقی ، اسکاتلندی خود را به عنوان دو عصیانگر علمی ، صریح کیهان و فرانتس جوزف گال ، بنیانگذار علم فرنولوژی معرفی کرده است. وی با رعایت اصول علمی ، در روم عهد پاکدامنی نهاده است. وی با بررسی اصل تجربی ، وی معتقد است که شخصیت انسان ممکن است از طریق "لمس" ، احساس برجستگی های سر خوانده شود. در فراز و نشیب های جمجمه ، ممکن است ریشه های انگیزه انسان به طور علمی مشخص شود. همانطور که او معتقد است "" عقلانیت در سر هر انسان حک شده است "، بنابراین ادعا می کند که" چیزی در تاریخ چیزی به نام شانس وجود ندارد ، هرچند که مسیر آن چقدر به نظر می رسد ، همیشه یک عقلانیت در زیر آن پنهان است گال با پیروی از اصول خردگرایانه خود ، خود را درگیر یک بازی تحریک آمیز و دسیسه دو رنگ می کند که او را به قلب تاریکی پرانتز سرتائو و فراتر از آن ، به منظره ای در روح و روان خود هدایت می کند. سرنوشتی فراتر از وسیع ترین بازیگران تصورات او.


اسکاتولوژی "کلمه ای است که ما بیشتر از شنیدن به دیدن آن عادت کرده ایم ، اما به احتمال زیاد ظهور اولین سال هزاره تلویزیونی تاریخ این وضعیت را تغییر خواهد داد. این به معنای واقعی کلمه ، مطالعه آخرین موارد است. در سنت مسیحی ، که جهت گیری ناشی از آن را از سنت های قدیمی یهود به ارث می برد ، آخرین چیزها مرگ ، قضاوت ، بهشت ​​و جهنم است. متن:

تحریکات بینشی که در زمان استرس در جهان اروپا-مرکز آغاز شده است ، اغلب به عرفان عددی آخرامان یا به سادگی با آشفتگی چرخه ای تلویحی در ایده چرخش یک قرن منوط است ، پدیده های باستانی تاریخ هستند. آنها بسیار زود در عصر مسیحی ، ابتدا در شرق مدیترانه ، سپس به ویژه در حدود سال 1000 در غرب ظاهر شدند. همه عقاید آخرامانی خاصی دارند - نبرد نهایی بین خیر و شر ، بازگشت یک رهبر گمشده ، از همه مهمتر استقرار حکومت مسیح در زمین. همه به شدت به کینه طبقاتی متهم هستند. در هر اسطوره هزاره ، فقرا توجیه می شوند و ثروتمندان مجازات می شوند. همه مردان - گاه همه ن و مردان - برابر هستند. امتیاز از بین رفته است. ریشه های درگیری انسان از بین رفته و نهادهای زمینی که عملکرد آنها منسوخ شده است ، از بین می روند.

تعجب آور خواهد بود اگر سال 2000 نتواند طغیانی از غیرت هزاره را به بار آورد. قرن گذشته یکی از کم تحرک ترین تاریخ نبوده است. واقعیت این است که ، همانطور که مطمئناً ستاره دنباله دار هالی در فضا به سمت قرار ملاقات بعدی خود با ما می سوزد ، نشانه های چنین روحیه ای ظاهر می شود. یکی از اعضای سابق کابینه ریگان در جلسات تأیید در سال 1981 به کنگره اطلاع داد که ممکن است برنامه های دوربرد وی در وزارت کشور با بازگشت عیسی مسیح به زمین برطرف شود. برای اولین بار رابرت استون ، آخرین رمانش "یک پرچم برای طلوع آفتاب" ، یک رمان دیگر را تکمیل می کند که سال آینده منتشر می شود. در تاریخ ، پایان جهان صرفاً یک عبارت مورد علاقه مبهم ها نیست ، نقطه ای که شیر با بره دراز می کشد و خطوط موازی با هم روبرو می شوند. این یک گزینه نظامی موجود است. برخی به این وضعیت منحصر به فرد به روشی سنتی واکنش نشان می دهند. آنها به زندگی شخصی خود ادامه خواهند داد و به بهترین چیز امیدوار هستند. دیگران به نوعی اقدام به عمل می کنند - از طرق مشروط به اصل ی یا مذهبی ، بیعت مادام العمر ، تعصب ، هر وسیله اخلاقی که آنها جعل یا به ارث برده اند و می توانند تحمل کنند. اگر تاریخ به عنوان راهنما باشد ، میلیون ها انسان نیز در سراسر جهان وجود خواهند داشت که ، همانطور که آخرین برگ های قرن پراکنده شده اند ، با دعا و انتظار در پایان روزهای شادمانه انتظار شادی را می کشند. میلیون ها نفر در ایالات متحده در حال حاضر انجام می دهند.

رمان تاریخی قدرتمند و دلهره آور MARIO VARGAS LLOSA ، "جنگ پایان جهان" ، بر اساس وقایع آمریکای جنوبی در پایان قرن نوزدهم ، به درستی در نفوذ و باز کردن اهمیت باستانی هزاره موفق می شود اسطوره. آقای وارگاس یوسا که شش رمان وی اکنون به زبان انگلیسی در دسترس است ، برای کارهای خود جوایز بین المللی متعددی دریافت کرده و مدتی به عنوان یکی از برجسته ترین نویسندگان آمریکای جنوبی تاسیس شده است. آخرین رمان قبلی وی که در ترجمه ظاهر شد ، "عمه جولیا و فیلمنامه نویس" ، یک اثر طنز است که با درک یک فاجعه شناخته می شود ، در جهان اسپانیایی زبان پرفروش ترین بود و توسط نیویورک تایمز بوک انتخاب شد. نقد و بررسی به عنوان یکی از 12 کتاب برتر در سال 1982 است. داستان او با شوخ طبعی ، طعم کنایه و تمایل به درگیر کردن پیچیدگی های وجود با بینشی متمایز است که از اخلاقیات و سخت گیری ایدئولوژیک چشم پوشی می کند.

آقای وارگاس یوسا یک پرو است ، اما "جنگ پایان جهان" در سال 97 در سرتائو ، سرزمین های کویر خاردار و ناخوشایند ایالت باهیا برزیل اتفاق می افتد. به ملت عظیم برزیل آمده است. با نزدیک شدن به ظهور قرن بیستم ، که همه احساس می کنند باید به قاره آمریکا تعلق داشته باشد ، یک باره با وعده بی حد و مرز آینده ملتهب می شود و با سنگینی قرون وسطایی گذشته آن سنگینی می کند - کاهنان ، استعمار بدوی ، برده داری. آزادی شخصی خود یک تجربه جدید برای میلیون ها سیاهپوست کشور است ، زیرا کمتر از 10 سال از آخرین سلطنت برده داری برداشته شده است. جمهوری خود جوان تر از رهایی است ، دوم پدرو دوم از براگان ، که فقط در سال 89 استعفا داد. جمهوری جدید با شعار "نظم و پیشرفت" با آینده روبرو می شود. همانطور که دهه آخر قرن به پایان می رسد ، یک مرموز شکل ، ریش دار ، نازک از ریل ، پوشیده از لباس بنفش ، در سرتائو ظاهر می شود. او از عشق ، آرامش و توبه می گوید. او از مرگ و قضاوت ، بهشت ​​و جهنم می گوید. نام این غریبه آنتونیو کنسلییرو است و پیروانش را به عنوان مشاور می شناسند. این همان چیزی است که خواننده هرگز از ریشه یا هویت خود مطلع خواهد شد.


"اوه بله ، من خوبم."

"پس نگران نباش ، من مرد تو هستم ، الاغش را میخکوب می کنم!"

باس به آرامی از روی صندلی بلند شد. به سمت در حرکت کرد ، سپس برگشت.

"بارتون شما را توصیه کرد."

"پس شما بروید! عصر بخیر ، آقای باس. "

در بسته شد و او دیگر رفت. خوب بارتون پیر.

عکس او را از کیف پولم بیرون آوردم و آنجا نشستم و به آن نگاه کردم.

تو عوضی فکر کردم عوضی

بلند شدم و در را قفل کردم و سپس تلفن را از قلاب برداشتم. پشت میزم نشستم و به عکس نگاه کردم.

تو عوضی ، من فکر کردم ، من الاغ تو را میخکوب می کنم! در مقابل دیوار! رحمتی برای شما نیست! من شما را در عمل می گیرم! من شما را در آن گیر می آورم! ، عوضی ، ! "

شروع به تنفس شدید کردم. باز کردم سپس زمین لرزه رخ داد. عکس را انداختم و زیر میز قرار گرفتم. این یکی خوب بود. حدود 6. احساس کردم که دو دقیقه طول کشید. سپس متوقف شد. از زیر میز بیرون آمدم ، هنوز فشرده نشده ام. دوباره عکس را پیدا کردم ، آن را دوباره در کیف پولم گذاشتم ، زیپ کردم. رابطه جنسی یک دام بود ، یک دام بود. مخصوص حیوانات بود. من خیلی دلم برای این نوع چرندات بود. تلفن را دوباره روی قلاب گذاشتم ، در را باز کردم ، بیرون آمدم ، قفلش کردم و به سمت آسانسور پایین رفتم. کار داشتم من بهترین دیک در لس آنجلس و هالیوود بودم. دکمه را زدم و منتظر آمدن آسانسور لعنتی شدم.

کمی نوجوان برای نوشتن یک پیرمرد 73 ساله؟ شاید. اما آنچه بوکوفسکی در این کتاب قرار دارد تفاوت چندانی با آنچه در گذشته داشته است ندارد - ترسیم تصویری غیر قابل عذرخواهی از مردم در حال حاضر (اغلب در بدترین حالت) ، زندگی پوچ و بیهوده آنها در دید کامل با واقع گرایی صادقانه و معمولاً شوخ طبعی عالی. بوکوفسکی به کارآگاه بی اثر و خودیی می خندد زیرا او واقعاً سزاوار خندیدن است. و با این حال بلان مجاز است با کمی نجابت ادامه دهد ، زیرا اگر چیزی وجود دارد که همه ما می توانیم بیشتر از آن استفاده کنیم ، احتمالاً همین است.

پالپ کتابی است که علاقه مندان به نوشتن داستان علمی تخیلی و کارآگاهی را به فکر فرو می برد که چه اتفاقی می توانست داشته باشد ، اگر بوکوفسکی تصمیم به تولید بیشتر در آن رگه ها (طنز یا غیر از این) گرفته باشد. هنوز هم ، همانطور که توسط دو داستان قبلی جمع آوری نشده در بخشهای اخیر از یک دفترچه آغشته به شراب مشهود است - "دیگری" و "راهی که اتفاق افتاده است" - بوکوفسکی هرگز از نظر سبک و مضمون به اندازه منتقدانش دو بعدی نبود. ما ایمان داریم پالپ دقیقاً اولین سفر او به قلمرو چشم خصوصی و ماورا الطبیعه نیست ، بنابراین جای تعجب نیست که چگونه این عناصر به ظاهر خارجی به آسانی در داستان استانداردتر او از میله ها ، پهن ها و نزاع ها جذب می شوند.

اولین رمان های بوکوفسکی ، اداره پست و فاکتوروم ، باعث تثبیت اعتبار وی به عنوان یک نویسنده در خیابان ها شد ، زندگی او منعکس کننده زندگی دگرگون و سخت دل او ، هنری چیناسکی بود. تلاش های بعدی مانند ن و هام بر روی چاودار به این پیشرفت ادبی ادامه داد ، در حالی که در عین حال صداقت زندگینامه ای را که به طور فزاینده ای م effectiveثر بود ، پرورش داد. با پالپ ، این تصور به ما می رسد که بوکوفسکی می تواند برای همیشه درباره هر چیزی به نوشتن ادامه دهد ، اگر لیدی مرگ سرانجام صلاح نمی دید که او و تایپش را برای همیشه از این دنیا دفع کند.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تعمیر جک پالت در استان البرز انجمن تبعیدشدگان ساخت اپلیکیشن teslapress خوانده‌ها و نخوانده‌ها بازی رایانه پوریا هستم دانلود رایگان فیلم و سریال پایگاه فرهنگی اطلاع رسانی شهدای دانش آموز آموزشگاه کامپیوتر توس